شعرهای زیبا و به یاد ماندنی







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





دیدار تلخ

 

 

 

به زمین می زنی ومی شکنی

عاقبت شیشه ی امیدی را

سخت مغروری و می سازی سرد

در دلی اتش جاویدی را

دیدمت وای چه دیداری وای

این چه دیدار دل ازاری بود

بی گمان برده ای از یاد ان عهد

که مرا با تو سرو کاری بود

دیدمت وای چه دیداری وای

نه نگاهی نه لب پرنوشی

نه شرار نفس پر هوسی

نه فشار بدن واغوشی

این چه عشقی است که در دل دارم

من از این عشق چه حاصل دارم

می گریزی زمن و در طلبت

باز هم کوشش باطل دارم

باز لبهای عطش کرده ی من

لب سوزان تو را می جوید

می تپد قلبم و با هر تپشی

قصه ی عشق تورا می گوید

بخت اگر از تو جدایم کرده

می گشایم گره از بخت چه باک

ترسم این عشق سرانجام مرا

بکشد تا به سرا پرده ی خاک

خلوت خالی و خاموش مرا

تو پر از خاطره کردی ای مرد

شعر من شعله ی احساس من است

 تو مرا شاعره کردی ای مرد

اتش عشق به چشمت یکدم

جلوه یی کرد وسرابی گردید

تامرا واله و بی سامان دید

نقش افتاده بر ابی گردید

در دلم ارزویی بود که مرد

لب جان بخش تو را بوسیدن

بوسه جان داد به روی لب من

دیدمت لیک دریغ از دیدن

 سینه ای تا که بر ان سر بنهم

دامنی تا که بران ریزم اشک

اه ای انکه غم عشقت نیست 

 می برم بر تو و بر قلبت رشک

به زمین می زنی و می شکنی

عاقبت شیشه ی امیدی را

 سخت مغروری و می سازی سرد

 در دلی اتش جاویدی را

 

فروغ فروخ زاد

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط همایون در 13:7 | |